اخلاق کارگزاران

ساخت وبلاگ

اخلاق کارگزاران

دین مبین اسلام  در برهه ای از زمان دین اکثریت مردم بخشی از مردم جهان را تشکیل می داد که بیش از نصف جهان در سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا زندگی می کردند.  با گسترش تکنولوژی  و فن آوری و رفتن به سمت زندگی ماشینی و متحول شدن بسیاری از کشورهای صنعتی و بعد از آن بسیاری از کشورهای جهان سوم در آسیا و آفریقا و گذشت زمان، بسیاری از اصول اعتقادی، انسانی و اخلاقی و اجتماعی از روابط بین فردی افراد، روابط تجاری ، سازمانی،انسانی و اجتماعی فاصله گرفت و شاهد آن هستیم که شرایط ناشی از بی تفاوتی حاکم بر جهان مادی باعث بروز جنگ و خشونت در اقصی نقاط جهان گردیده است.
همچنین عدم پایبندی به اصول انسانی و اخلاقی هم باعث بروز تضادهای اجتماعی گردیده، از هم گسیختن بنیاد خانواده، گسترش روزافزون استفاده از مواد مخدر، استفاده ابزاری از زن در جوامع صنعتی، از دیگر آثار بی توجهی به اصول اساسی ادیان زنده الهی می باشد.

همه این مسائل  باعث بروز نگرانی متفکران و پژوهشگران جوامع فوق شده و آنها را به حل این مشکلات و تأمل در آن متقاعد کرده است. یکی از مهمترین مولفه های بوجود آورنده این مشکلات دیدگاه مدیران غربی می باشد که فقط بدنبال کسب منافع بیشتر و افزایش سود وثروت بدون در نظر گرفتن مسائل اجتماعی و اخلاقی  و بطور کلی انسانیت هستند. در همین زمان با توجه به گسترش شبکه های ارتباط جمعی و آشنائی سایر ملل با دین اسلام، بویژه اصول اولیه و بنیادین آن، این دین باعث جذب و گسترش روز افزون اسلام بعنوان یک دین جامع و در بر گیرنده همه مسائل اجتماعی در اقصی نقاط جهان گردیده است و در حال حاضر یکی از مهمترین موضوعاتی که ذهن اندیشمندان و پژوهشگران بدان معطوف گردیده مدیریت از دیدگاه اسلام می باشد.

مدیریت دراسلام

در مديريت‌ اسلامي‌ انسان‌ عنصر اساسي‌ است‌ به‌ اين‌ معني‌ كه‌ خداوند انسان‌ راجانشين‌ خود قرار داده‌ و انبياء را براي‌ هدايت‌ انسان‌ مأمور كرده‌ است‌ و مديران‌الهي‌ وظيفه‌اي‌ جز پرداختن‌ به‌ انسان‌ ندارند به‌ اين‌ خاطر مبني‌ در مديريت‌ اسلامي ‌انسان‌ است‌، اگر انسان‌ نباشد مديريت‌ و رهبري‌ معني‌ ندارد، انسان‌ است‌ كه‌ به‌مديريت‌ شكل‌ مي‌دهد، امور زندگي‌ انسان‌ است‌ كه‌ بايد اداره‌ شود، انسان‌ است‌ كه‌بايد به‌ مقاصد عالي‌ برسد، انسان‌ است‌ كه‌ تكامل‌ دارد، طبيعت‌ در تسخير انسان‌است‌، انسان‌ گل‌ سرسبد آفرينش‌ است‌ و بالاخره‌ همين‌ انسان‌ است‌ كه‌ نياز به‌ مديرو مديريت‌ دارد. تفاوت‌ اساسي‌ مديريت‌ اسلامي‌ با مديريتهاي‌ غيراسلامي‌ ومكتبي‌ اين‌ است‌ كه‌ مكاتب‌ مديريتي‌ غيراسلامي‌ جايگاهي‌ براي‌ انسان‌ بازنمي‌كنند. اگر انسان‌ مطرح‌ مي‌شود فقط‌ و صرفاً بدليل‌ استفاده‌ از او جهت‌ بالا بردن‌ميزان‌ بهره‌وري‌ مادي‌ است‌، انسان‌ يك‌ منبع‌ استخراج‌ در كنار ساير منابع‌ است‌.

مدیر نباید مسند مدیریت را وسیله افتخار و نردبان فخر فروشی ونخوت بر دیگران قرار دهد،زیرا آن دسته از مدیرانی که، مدیریت و رهبری بر یک سازمان و تشکیلات را زمینه تجلی خصلت های ناروای شیطانی وتسویه حساب های شخصی و جناح و گروه خود می دانند و این میدان را بهترین صحنه تاخت و تاز غرور های و شیطنت های خود به حساب می آورند،هرگز مدیر اسلامی و انسانی نبوده و نخواهند بود.

امام صادق(ع) می فرماید:" مَن طَلَبَ الرئاسةَ هَلَكَ" امام صادق(ع) می فرماید آنکس که بدنبال ریاست برود هلاک شده است.

با این توضیح ، اسلام مدیریت را:

1-مدیریت امانت است

جایگاه مدیریت از دیدگاه اسلامی امانتی است که به مدیر سپرده می شود و کسی که این مسوولیت را می پذیرد باید از این مقام که به عنوان امانت در دست دارد،بسیار مراقبت نموده و این امانت را مطابق معیارهایش امانت دار باشد.

مرحوم علامه طباطبايي رحمه الله در تفسير الميزان اين امانت الهي را چنين تعريف مي کند: الامانة شي ء يودع عند الغير ليحتفظ عليه ثم يرده الي من اودعه; «امانت چيزي است که براي نگهداري به ديگري سپرده مي شود تا وي بر آن محافظ باشد و پس از محافظت به امانت گذار، باز گرداند . 
2-مديريت تکليف است نه حق
حق و تکليف دو مقوله اند که در يک سو حرکت مي کنند; حق به معني استفاده، بهره و سود و تکليف، به معني وظيفه است .در نظام اسلامي، واگذاري، قبول و احراز مناصب اجتماعي و مديريتي تکليف است; نه حق يا وسيله سودجويي . 
3-مديريت يا رياست
مدير بايد مديريت را براي خدمت بخواهد; به عبارت ديگر خدمت نبايد وسيله اي براي حاکميت باشد; بلکه حکومت بايد وسيله اي براي خدمت باشد .مدير قبل از آنکه رياستمدار باشد، خدمتگزار است و با تيغ تيز مديريت در جهت خدمتگزاري، اقامه حق و عدل و دفع باطل و ظلم مي کند .پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود: هرگاه سه نفر با هم به سفري رفتيد، توافق کنيد و يکي را رئيس کنيد .و گفتار حضرت علي عليه السلام در عهدنامه مالک اشتر نيز گوياي اين امر است . رياست مستلزم مديريت است . رئيس بايد بتواند اداره کند; اداره کردن نيز تدبير مي خواهد و رئيس و مدير بايد اهل تدبير و دورانديشي باشد و بتواند دبيري کند . مسلم است که مدير بيش از آنکه حاکم باشد، هادي است . چنين مديراني مديريتي آميخته با هدايت و حکومت دارند .حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مي فرمايد: و لا تکونن عليهم لعبا ضاريا تغتنم اکلهم; «مبادا در منصب مديريت برخوردهايت با آنان مانند جانور درنده اي باشد که خوردنشان را غنيمت شمري .»

درجهان امروز،مدیریت به مانند اکسیژن و هوای پاک نیاز ضروری ولازمه حیات وبقای سازمان هاست وفقدان مدیریت کارآمدهزینه های جبران ناپذیر زیادی را بر آنها تحمیل نموده و خواهد نمود،به همین لحاظ است که تأکید می شود مدیر باید "مدیریت" داشته باشد نه "ریاست".

مدیر از رأس هرم مدیریت به پایین سازمان تحت سرپرستی خود می نگردوبا ایجاد هماهنگی و همدلی درمجموعه کارکنان و نیروی انسانی سازمان،فعالیت هارا به پیش می برد.مدیر درسازمان،هر یک از کارکنان را همانند مهره های شطرنج بر اساس توانمندی شان درجایی قرار می دهد که بتواند برگ برنده بازی را به نفع خود وسازمان رقم بزند.یک مدیر توانمند و مسلط به مسوولیت سازمانی خود،باشناخت کامل از همه مهره های زیرمجموعه خود،هرکاری را به فردی واگذار می نماید که توانایی انجام آن را داشته باشد،چرا که عدم شناخت در استفاده از توان زیر مجموعه تحت سرپرستی و هرگونه عجله وشتاب خواسته یا ناخواسته می تواند به مات شدن وشکست مدیر بینجامد.

مدیر باید علاوه بر دانش مدیریت،تجربه لازم برای احراز این مسوولیت مهم را نیزهمراه خود داشته باشد و در هرمجموعه ای که قرار می گیرد با آگاهی از مبانی،قواعد و اصول تخصصی و بهره گیری از تجربیات اندوخته شده و با اطلاع از ریزه کاریها و قسمت های مختلف آن مجموعه،بتواند چتر حمایتی خود را بر کل سازمان گسترده نموده و با هدایت توانمندی های سازمان بر روند انجام فعالیت ها نظارت نماید.

تفاوت های اصلی رئیس و مدیر:

1-رئیس، کارکنان را وادار به کار می کند،درحالی که مدیر،به کارکنان در انجام کار الهام می بخشد.

2-رئیس، وابسته به قدرت سازمانی است،درصورتی که مدیر،بر حسن نیت توصیه وتأکید دارد.

3-رئیس،ترس را درسازمان اشاعه می دهد،ولی مدیر،حسن اعتماد به عوامل سازمانی را ترویج می کند.

4-رئیس،مرتبا"می گوید:(من)اما مدیر،تأکید بر(ما) دارد.

5-رئیس،به دنبال بزرگ نمایی خطای کارکنان است،درصورتی که مدیر، نقاط قوت را برجسته می کند.

6-رئیس،خطاکار را نشان می دهد،لیکن مدیر،اشتباه را نشان می دهد.

7-رئیس،می گوید کاربه هر نحو باید انجام شود،اما مدیر،می داند کار چگونه باید انجام شود.

8-رئیس،از دیگران توقع احترام دارد،درحالی که مدیربا نوع رفتاروشخصیت خود احترام را بر می انگیزد.

9-رئیس سراسیمه و عجولانه به دنبال انجام همه کاردرسازمان است،اما مدیر،با تدبیر و اندیشه و استفاده از مشورت وخرد جمعی مدبرانه تصمیم می گیرد.

10-رئیس،موفقیت های سازمان را به حساب خودمی گذارد،لیکن مدیر،کل سازمان را در رسیدن به موفقیت سهیم می داند.

حال با شرح آنچه گقته شد،تصمیم بگیرید،می خواهید "رئیس" باشید و یا علاقه مندهستید "مدیر" باشید؟کدامیک برای شما جذاب و لذت بخش است؟

3-مدیریت خدمت است نه حاکمیت

مدیریت به عنوان مسولیت سنگین همراه با خدمت گسترده تر طرح میشود , و مدیر هرگز مدیریت را برای حاکمیت خویش نمی خواهد . اگر چنین اندیشه در ذهن مدیر به وجود آمده که او حاکم است نه خادم .مد یر باید مدیریت را برای خدمت بخواهد , عبارت دیگرخدمت نباید وسیله حاکمیت باشد.

مد یریت قبل از اینکه سیاست مداری باشد , خدمت گذاری است .

وظیفه و نقش مدیریت

مطالعه در تاریخ در خصوص مدیریت نشان می دهد که جوامعی بوده اند که از لحاظ امکانات مادی ، طبیعی و انسانی از شرایط ویژه ی برخوردار بوده اند اما به لحاظ نبودن مدیرانی کارآمدو مردمی که بتواند برنامه ریزی و از نیروها و امکانات موجود استفاده نمایند. در سراشیبی سقوط و شکست قرار گرفته اند و در مقابل جوامعی بوده اند که در شرایط بحرانی به مدد مدیرانی شایسته و توانا توانستند با سازماندهی و بسیج نیروها از کمترین امکانات به بهترین نحوه استفاده نمایند که بهترین نمونه این موضوع در دوران ما مدیریت امام راحل(ره) و رهبر معظم انقلاب(مدظله العالی) می باشد.

مولای متقیان حضرت علی(ع) به هنگام آمادگی برای جنگ با سرکشان و آشوبگران بصره فرموده اند:

«قَالَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَى أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ ع بِذِی قَارٍ وَ هُوَ یَخْصِفُ نَعْلَهُ فَقَالَ لِی مَا قِیمَهُ هَذَا اَلنَّعْلِ فَقُلْتُ لاَ قِیمَهَ لَهَا فَقَالَ ع وَ اَللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلاَّ أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلاً

(در سال ۳۶ هجرى به هنگام عزیمت به شهر بصره، جهت جنگ با ناکثین در سرزمین ذى قار، فرمود) «ابن عباس مى‏گوید در سرزمین «ذى قار» نزدیکی بصره، خدمت امام رفتم که داشت کفش خود را پینه مى‏زد، تا مرا دید، فرمود: قیمت این کفش چقدر است گفتم بهایى ندارد. فرمود: به خدا سوگند، همین کفش بى ارزش نزد من از حکومت بر شما محبوب‏تر است مگر اینکه حقّى را با آن به پا دارم، یا باطلى را دفع نمایم.

مشورت و تصمیم گیری

مشورت از عوامل اساسی و استوار در تصمیم گیری است. گستره ی دامنه مشورت در تمامی ابعاد زندگی از جمله سیاسی- اجتماعی قابل اجرا است، زیرا قرآن می فرماید: «و امرهم شوری بینهم» (شوری، ایه28) «و کارهایشان به صورت مشورت در میان آن هاست» در قرآن کریم سه مرحله برای تصمیم گیری بیان شده است: 1- مشورت، 2- اتخاذ تصمیم، 3- توکل بر خدا، « وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ» (آل عمران، آیه159) «ای پیامبر! در کارها با ایشان مشورت نما و لیکن آنچه خود تصمیم گرفتی با توکل به خدا انجام ده »

مطالعه زندگی پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار –علیهم السلام- نشان می دهد که ایشان حتی با داشتن علم سرشار الهی و ارتباط با سرچشمه جوشان وحی، هرگز در امور مهم بدون مشورت تصمیم گیری نمی کردند. خود پیامبر(ص)به این مطلب تصریح فرموده اند که: «خدا و رسول او از مشورت بی نیازند اما خداوند آن را وسیله رحمت برای امت من قرار داد، زیرا کسی که به مشورت بنشیند به پیشرفت و سعادت می رسد و هرکس آن را ترک نماید، گمراه و سرگردان می شود.» (تفسیر درالمنثور، ج2، ص90)

از آنجا که یکی از مهم ترین مراحل فرآیند تصمیم گیری، گردآوری اطلاعات جامع و موثق برای اخذ تصمیم می باشد، مشورت و نظرخواهی از دیگران به خصوص صاحب نظران و افراد مجرّب می تواند کمک بزرگی در گردآوری اطلاعات باشد و شخصی که این گونه رفتار ننماید قطعاً دچار سرگردانی و پشیمانی خواهد شد. چنان چه امام علی –علیه السلام- می فرماید: «مخالفت با نظر و مشورت دانشمندان باتجربه، موجب سرگردانی و حیرت بوده و سبب پشیمانی خواهد شد.» (نهج البلاغه، ج1، ص63)

4-مدیریت هدایت است تا حاکمیت

درنظام های اداری، با مدیرانی روبرو می شویم که مدیریت را تنها در حاکمیت سلطه گرانه می دانند و قاطعیت را نیز در منصب و پست مدیریت، چیزی به جز فرمانروائی های شکننده و ایجاد فضای رعب و وحشت و خفقان و استبداد تعبیر و تفسیر نمی کنند.برداشت این گروه از مدیریت،برداشت مستبدانه و اعمال زور است و مسند مدیریت نیز میدان نمایش قدرت.

در مقابل این گروه،با مدیرانی روبرو هستیم که مدیریت را بیشتر هدایت تلقی می کنند نه حکومت و ریاست.تصور این گروه از مدیریت این است که مدیریت ترکیب و آمیخته ای از هدایت و حکومت است و چه بسا جنبه های هدایتی و ارشادی آن را از جنبه های حکومتی بیشتر می دانند و معتقدند که هدایت های آگاهانه و ارشادات و راهنمایی های دلسوزانه همیشه از حاکمیت های سلطه گرانه اثرگذارتر بوده و خواهد بود.

خداوند در آیه256 سوره بقره می فرماید: لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ.در دین اکراه و اجبار نیست محققا راه رشد و انحطاط برای همگان روشن است.

رشد وسعادت و رسیدن به تعالی در پناه اجبار و تحکم صورت نمی پذیرد. کارهای اجباری و شیوه های مدیریت اکراهی،چون با شوق های درونی نیست،به هیچ وجه درخشش ها و شکوفائی های لازم را نخواهد داشت و از دیدگاه اسلامی انجام اعمالی که از روی اجبار و اکراه صورت می گیرد در پیشگاه خداوند ثواب و اجر هم ندارد.

حضرت علی(ع) در نامه معروف53 نهج البلاغه به مالک اشتر توصیه می کند: وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ. مبادا در منصب مدیریت برخوردهای تو مانند جانور درنده ای باشد که فرصت خوردن آنانرا غنیمت بشماری.

بنابر این و براساس آنچه ذکر آن رفت، در جامعه اسلامی و از نظر دین مبین اسلام مدیریت بیشتر هدایت است تا حکومت.

 

انديشه...
ما را در سایت انديشه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : isfhmo بازدید : 168 تاريخ : يکشنبه 15 بهمن 1396 ساعت: 0:08